جدول جو
جدول جو

معنی گردن بند - جستجوی لغت در جدول جو

گردن بند
زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
تصویری از گردن بند
تصویر گردن بند
فرهنگ فارسی عمید
گردن بند
(گَ دَ بَ)
آنچه گردن را بندند. آنچه به دور گردن حلقه شود. غل ّ. مخنقه. (منتهی الارب) ، گلوبند. عقد. نام زیوری. (آنندراج). قلاده. (ترجمان القرآن). وشاح. (دهار). سمط. لعطه. معنقه. طوق. عصمه یا عصمه. (منتهی الارب) : گفت من از هودج بیرون آمدم و به وضو ساختن مشغول شدم و باز به هودج شدم، دست به گردن بند کردم نیافتم. (قصص الانبیاء ص 227)
لغت نامه دهخدا
گردن بند
آنچه که بدان گردن را بندند، رشته ای مزین بگوهر ها (اصلی یا بدلی) که برای زینت بر گردن آویزند گلوبند عقد سمط
فرهنگ لغت هوشیار
گردن بند
((~. بَ))
پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند
فرهنگ فارسی معین
گردن بند
طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گردن بند
گردنبند: نیکبختی و پرهیزگاری
گردنبند مروارید: بهره و شادمانی
- لوک اویتنهاو
اگر دید گردن بند از مروارید داشت، دلیل که حق تعالی کلام خویش را روزی او کند و هر چند که گردن بند قیمتی بر گردن دید، دلیل که علم و دانش او بیشتر است. محمد بن سیرین
۱ـ اگر دختری خواب ببیند نامزدش گردنبندی به گردن او می اندازد، علامت آن است که بزودی ازدواج خواهد کرد و صاحب فرزندانی سالم و تندرست خواهد شد. اما اگر خواب ببیند گردنبند را گم کرده است، علامت آن است که اندوه در زندگی او راه می یابد.
۲ـ اگر مردی خواب ببیند نامزدش گردنبند نامزدی را به او پس می دهد، نشانه آن است که با حوادثی مأیوس کننده روبرو خواهد شد. زن مورد علاقه اش با او رفتاری ناپسند خواهد کرد.
۳ـ اگر زنی خواب ببیند گردنبند خود را می شکند، نشانه آن است که با همسری ازدواج خواهد کرد که عاشق تغییر و تحول در زندگی است .
دیدن گردن بند بر شش وجه است. اول: حج اسلام. دوم: ولایت. سوم: خصومت. چهارم: امانت. پنجم: معالجت. ششم: کنیزک.
اگر درخواب دید گردن بندی موافق در گردن داشت، دلیل شرف و بزرگی است و نیز گویند که امانتی به وی سپارند. اگر دید گردن بند او به جواهر مرصع بود، دلیل که جاه و دولت یابد. اگر دید گردن بند بسیار داشت، دلیل که در علوم کامل شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گردن بند
نوعی گره زدن، بطوریکه سر کیسه را جمع نموده و با طنابی آنرا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردن زدن
تصویر گردن زدن
گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند، میرغضب، دژخیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
گرفتار، اسیر، دست و پابسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گره بند
تصویر گره بند
آنکه گره ببندد، تکمه، برای مثال نقاب گل کشید و زلف سنبل / گره بند قبای غنچه وا کرد (حافظ - ۲۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ خوا / خا)
سیاف که در عرف حال جلاد گویند. (آنندراج) :
خاک همان خصم قوی گردن است
چرخ همان ظالم گردن زن است.
نظامی.
چنان زد که از تیغ گردن زنش
سر دشمن افتاددر دامنش.
نظامی.
تو نیز ار نهی بار گردن ز دوش
ز گردن زنان برنیاری خروش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مْ بَ)
قطعۀ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است. نظیر ساق بند و بازوبند و غیره
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ خُ)
گردن شکسته. و در تداول و مخاطبات عامه نکوهشی است مخاطب را
لغت نامه دهخدا
(زِ تَ)
گردن بریدن. کشتن. سر جدا کردن. سبت. (دهار) (منتهی الارب) :
بفرمود تا هرکه را یافتند
به گردن زدن تیز بشتافتند.
فردوسی.
بدین بد کنون گردن من بزن
بینداز در پیش این انجمن.
فردوسی.
شمشیر برکشد و... گردن بزند. (تاریخ بیهقی). بزرگان طنز فرانستانند و بر آن گردن زنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 392). اگر پس از این، در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی، گویم گردنت بزنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326).
پیش چشمش مرغ را کشتن که یارستی که او
گر بدیدی شمع در گردن زدن بگریستی.
خاقانی.
ظلم صریح خاصگیان را تن زدن است و عامیان را گردن زدن. (مجالس سعدی).
دزد از قفای شحنه چه فریاد میکند
کو گردنش نمیزند الا جفای خویش.
سعدی (طیبات).
بزاری به شمشیرزن گفت زن
مرا نیز با جمله گردن بزن.
سعدی (بوستان).
پادشا گو خون بریز و شحنه گو گردن بزن
بهر جانی ترک جانان مذهب احباب نیست.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 14 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 6 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل دارای 309 تن سکنه است. آب آنجااز چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
دهی است از دهستان کازرون، واقع در 54000گزی شمال کنارتخته. منطقه ای کوهستانی و گرمسیر و دارای 96 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، نارنج و سیب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ثَ یَ دَ / دِ)
دزد که راه گردنه ها را بندد و عابران را لخت کند
لغت نامه دهخدا
آنکه پهلوانان را بند کند دلیر شجاع: چون برآیین نشسته بود بر او آن شه گرد بند شیر شکر... (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
بادی که خاک را بشکل استوانه ای طویل باسمان برد عصار: سیلی کردی میان وادی بر قله کوه گرد بادی. (جامی) توضیح گرد باد معمولا بر اثر برخورد و تعارض دو باد سریع که در جهت مخالف یکدیگر حرکت میکنند بوجود میاید. ذرات هوا بسبب برخورد حرکتی دورانی و رو ببالا می یابند چون جهت بالا که مخالف سطح زمین است جهتی است بلا مانع و ذرات هوا میتوانند حرکت خود را ادامه د هند. شکل گرد باد معمولا استوانه یی نزدیک بمخروط است که راس آن متوجه زمین و قاعده آن بالاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن خرد
تصویر گردن خرد
گردن شکسته (در توهین مخاطب بکار رود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
عاصی غیر منقاد مقابل گردن داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردو غند
تصویر گردو غند
کسی که فربه و کوتاه باشد: گرد اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردنه بند
تصویر گردنه بند
دزدی که راه گردنه ها را بندد و مسافران را غارت کند گردنه بر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گره ایجاد کند، آنکه مشکلی در امری پدید آرد مقابل گره گشا، تکمه دگمه گره: نقاب گل کشید و زلف سنبل گره بند قبال غنچه وا کرد. (حافظ)، کمر بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
گردن کسی را بریدن سر بریدن کشتن: از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی گویم گردنت بزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن بر
تصویر گردن بر
آلتی است که نجاران بوسیله آن چوبها را سوراخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردن زن
تصویر گردن زن
جلاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
گرفتار و اسیر، زبون خفیف، بسیار ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگ بند
تصویر گرگ بند
((~. بَ))
کنایه از گرفتار و اسیر، زبون، خفیف، بسیار ترسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن برده
تصویر گردن برده
((گَ دَ. بُ دِ))
عاصی، غیرمنقاد، مقابل گردن داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردن زدن
تصویر گردن زدن
((~. زَ دَ))
کشتن، سر بریدن
فرهنگ فارسی معین
راه بر، راهزن، طرار، عیار، قاطع الطریق، گردنه بر، گردنه زن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر دید او را گردن زدند و سرش از تن جدا شد، اگر بیننده بنده بود آزاد شود، اگر بیمار است شفا یابد. اگر وام دار است وامش داده شود و حج اسلام کند. اگر کافری بیند مسلمان شود. اگر بیند در وقت گردن زدن سرش از تن جدا نشد، دلیل که آن چیزها که گفتیم از گردن زننده به وی رسد فی الجمله دیدن گردن زدن به خواب درویشان را نیکو و توانگران را بد بود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از روستاهای شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی